|
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 1:3 :: نويسنده : Minoo
سلام.میدانم قرار نبود هرگاه هجوم تلخ تنهایی بر سرم آوار شد برایت بنویسم. تورفته ای وقرارمان این بود دل من نگیرد تو رفته ای وقرارمان این بود هیچ اشکی برای نبودنت نریزم وبالبخند یادت کنم... تو رفته ای وقرارمان این بود بعداز تو دستم را از دست تنهایی بیرون بکشم.تو رفته ای وقرارمان این بود جای نامه هایی که دیگربه هیچ کجای دنیا پست نخواهد شد حرفهایم را برای کسی بگویم که از جنس توست. اما نمیدانم از چه باز هوای دلم که ابری میشود بی هوا هوایت را میکنم وهیچ گوشی برای شنیدنم نیست. ازمن دلگیر نباش...که هیچ گاه به عهدمان وفا نکردم.میدانم وفا نکردم.نه به احساس خودم نه به عهدی که باتو بستم ونه به ایمان به خدایم پایم لرزید... مقابل تمام آرزوهای ریز ودرشتم زانو زدم...نشستم" دستم را دراز کردم اما نمیرسد...به هیچ کجای این دنیا نمیرسد. پیش تر که دلم می لغزید بهانه ها بسیار بودند تا صدایم را به گوش خدا برسانند صدای ساز _مشتی نیاز_اناری شکسته... بعد دلم آرام میگرفت.برمیخواستم وقدمهایم محکم تر از پیش بود. حس میکنم آنقدر کمرنگ شده ام که دیده نمیشوم گاهی.نه آنکه شفاف شده باشم نه...گم شده ام میان هیاهوی این زندگی. دلی برایم تنگ نیست _چشمی نگرانم نیست... راحت می گذرند- راحت میشکنند –راحت میروند...میروند
"اشتباه از من بود که به تو دلبستم" نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |