عاشقانه ها
درباره وبلاگ


سلامی گرم خدمت تمامی بازدید کنندگان عزیز.امیدوارم لحظات خوشی را در کنار هم سپری کنیم! نظر فراموش نشه لطفا!خوش حال میشم

پيوندها
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه ها و آدرس my-newlove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 60
بازدید کل : 33688
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
Minoo

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : Minoo

دوست داشتم دراولین قطرات اشکم درک می کردی آنچه دروجودم بود

دوست داشتم درتمام ناباوری هاوتمام نبایدهاباورمی کردی دردی را

که سالهاست گوشه ی این دل پنهان است وباتمام خاموشیم بفهمی

که دردلم غوغایی برپاست.

باهمه کودکیم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی.

دوست داشتم لحظه ای بامکث خود تمام هستی ام

رابه هم پیوند می دادی وهستی راآنچنان به من

می بخشیدی که دیگر اثری ازآن نباشد.

دوست داشتم فریاد خفه این گل افتاده

به خاک را به دست تن ناامید به بادنمی سپردی

که ناگهان نه بادی می ماند نه من.

دوست داشتم من هم یکی از صدها ستاره ای بودم

که درکنج دلت آشیانه دارد.

دوست داشتم گلی یودم دراوج نابودی که فقط به نبودن می اندیشد.

وناگهان دستی می آمدومرا به دوباره بودن وماندن دراین زمین خوش خیال

زمینی که عادت کرده به رهگذرانش دعوت می کرد.

ولی من هرچه باتوخندیدم هرچه گریه کردم

هرچه احساس کردم یک شبه به فراموشی سپرده شد

نمی دانم کدام آرزو تورا صداکرد؟!

نمی دانم کدام خواهش معنای خواهش من شد!؟

نمی دانم کدام شک وتردید واژه های دردآلود مرا از یادت برد؟!

نمی دانم چرا این قصری راکه تمام نفسهایمان درآن محبوس بود یک شبه خراب کردی؟!

..................................................

دوست داشتم دراولین قطرات اشکم درک می کردی آنچه دروجودم بود

دوست داشتم درتمام ناباوری هاوتمام نبایدهاباورمی کردی دردی را

که سالهاست گوشه ی این دل پنهان است وباتمام خاموشیم بفهمی

که دردلم غوغایی برپاست.

باهمه کودکیم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی.

دوست داشتم لحظه ای بامکث خود تمام هستی ام

رابه هم پیوند می دادی وهستی راآنچنان به من

می بخشیدی که دیگر اثری ازآن نباشد.

دوست داشتم فریاد خفه این گل افتاده

به خاک را به دست تن ناامید به بادنمی سپردی

که ناگهان نه بادی می ماند نه من.

دوست داشتم من هم یکی از صدها ستاره ای بودم

که درکنج دلت آشیانه دارد.

دوست داشتم گلی یودم دراوج نابودی که فقط به نبودن می اندیشد.

وناگهان دستی می آمدومرا به دوباره بودن وماندن دراین زمین خوش خیال

زمینی که عادت کرده به رهگذرانش دعوت می کرد.

ولی من هرچه باتوخندیدم هرچه گریه کردم

هرچه احساس کردم یک شبه به فراموشی سپرده شد

نمی دانم کدام آرزو تورا صداکرد؟!

نمی دانم کدام خواهش معنای خواهش من شد!؟

نمی دانم کدام شک وتردید واژه های دردآلود مرا از یادت برد؟!

نمی دانم چرا این قصری راکه تمام نفسهایمان درآن محبوس بود یک شبه خراب کردی؟!

..................................................



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: