|
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:37 :: نويسنده : Minoo
یادداری که زمن خنده کنان پرسیدی چه ره آوردسفردارم ازاین راه دراز چهره ام را بنگر تا به توپاسخ گوید اشک شوقی که فروخفته به چشمان نیاز چه ره آوردسفردارم....ای مایه عمر؟ سینه ای سوخته درحسرت یک عشق محال نگهی گم شده در پرده ی رویایی دور پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال چه ره آوردسفردارم ای مایه عمر دیدگانی همه از شوق درون پرآشوب لب گرمی که برآن خفته به امیدونیاز بوسه ای داغتراز بوسه ی خورشید جنوب ای بسا در پی آن هدیه که زیبنده ی توست در دل کوچه وبازار شدم سرگردان عاقبت رفتم وگفتم که توراهدیه کنم پیکری را که درآن شعله کشد شوق نهان چودرآیینه نگه کردم دیدم افسوس جلوه ی روی مراهجرتوکاهش بخشید دست بردامن خورشیدزدم تابرمن عطش وروشنی وسوزش وتبش بخشید حالیا...این منم این آتش جانسوزمنم ای امید دل دیوانه ی اندوه نواز بازوان را بگشا تا که عیانت سازم چه ره آوردسفردارم ازاین راه دراز! ................................................................................................... برخیزکه غیراز تومرادادرسی نیست گویی همه خوابندوکسی رابه کسی نیست آزادی وپروازاز آن خاک به این خاک جز رنج سفرازقفسی تاقفسی نیست .................................................................................................. حسرت دیده ی بی تاب توبیمارم کرد آن نگاه نگرانت دل تبدار مراخوابم کرد بی جهت نیست که مست رخ زیبای توام لب گلگون تو دردشت خزان آبم کرد مستی ام جام نگاهی ز افقهای توبود آه .آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد شهررا ازتب بیماری من جایی نیست راه گم کرده به دنبال توآواره وویرانم کرد اشکم از دیده به گرمای نفسهای توبود جام اندوه تومرا همره وهمراهم کرد نظرات شما عزیزان:
وب باحالي داري عزيزم به وب منم سربزني خوشحال ميشم
![]() ![]()
![]() |